امروز برای ادای نماز ظهر رفتم دفتر امام جمعه ، که بین دو رکعت پیش نماز شروع کرد به صحبت در مورد احکام فطریه و اینکه باید فرد فطریه دهنده عاقل ، بالغ ، ... باشه . حرفش رسید به اینجا که طرف باید عاقل باشد و خاطره ای را تعریف کرد که بد ندیدم محض ایجاد یک لبخند هم که شده آنرا عینا بیان کنم :
یکی از رفقای ما رفته بود امین آباد ، میگفت همینطور که داشتم بر میگشتم یه دیوانه ای مرا صدا زد که بیا :
- بله بفرمائید ؟
- وایستا تو صف تا تو این سوراخ را ببینی !!!!!
- حالا تو این سوراخ چی هست ؟
- باید تو صف وایستی تا ببینی !!!
این بنده خدا هم کمی مردد میشود که واقعا چیه این افراد اینطور صف کشیده اند و با چه اشتیاقی دارند تو سوراخی که روی دیوار بود را نگاه میکنند .
بلاخره نوبت ما شد . هر چی نگاه کردیم هیچی نبود .
- چیزی میبینی ؟
- نه هیچ چیزی نیست ؟
بلاخره خسته شدم برگشتم به همان کسی که مرا صدا زده بود با ناراحتی گفتم :
- اینجا که چیزی دیده نمیشه ؟!!!
- شما برای چندمین باره که داری تو این سوراخ را نگاه میکنی ؟
با تعجب :- اولین باره !!!!
طرف با یه ژست حق به جانب :
- برو عمو ،ما چند ساله داریم هر روز تو این سوراخ را نگاه میکنیم ، هیچی نتونستیم ببینیم ،تو با یه بار دیدن میخوای ببینی !!!!!!!