خلوتی با خودم

عاشقانه هایی که تا گذشته میروند...

خلوتی با خودم

عاشقانه هایی که تا گذشته میروند...

خلوتی با خودم

اینجا خانه دوم من است ، اینجا پیوندی زده ام به حال و گذشته ام ، ارتباط ساده و صمیمی است بین خود و من ، ما دوستان خوب و صمیمی و صادق برای هم هستیم،‌ به جمع باصفای ما خوش آمدید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۷
تیر

باور کنید از بس فک زدم ، خسته شدم . مربوط به پستی با عنوان  سادگی که در چند روز پیش نوشتم میشه .

صبح مشاور اداره با کمی استرس وارد اتاق شد.

- آقای ص شوهر آن خانم داره میاد اداره .

- شوهر کدام خانم .

- پدر بهنام  ، اگه اجازه بدین من اول کمی باهاش صحبت کنم بعد مزاحم شما بشیم .

- باشه ،‌ فقط حواست باشه که خرابکاری نکنی !!!!!

کاملا معلوم بود دستپاچه شده . تا حالا با این مورد برخوردی نداشته .

- خانم رشیدی  نمیخواد باهاش صحبت کنی ،‌ وقتی آمد راهنمائیش کن بیاد اتاق من ، خودت هم بیا.

تقریبا یه ساعت بعد این بنده خدا آمد . جوانی بود بسیار با ادب ،‌ خوش برخورد و...

- چه خبر آقا ،‌ خوبی ؟

- ممنون جناب رئیس .

- الان چیکار میکنی ؟ کارت چیه ؟ کجا زندگی میکنی ؟

- والا جناب رئیس من پرستارم . تزریقات ،‌پانسمان ،‌ نگهداری از مریض و سالمند ... الحمداله حقوقم از وزارت کار  بیشتره . بیشتر وقتا که خانه بیماران هستم و شبهای دیگه حرم امام ،‌ اونجا جا دارند شبی ده هزار تومان .

- خونه نداری ؟

- خونه ،‌ واسه کی باید بگیرم . خودم که همیشه اینور و انورم . خونه میخوام چیکار.!!!!!!!!

- ببین برار ،‌ میخوام چار تا کلام لری باهات صحبت کنم . اینکه میگم لری ،‌ منظورم این نیست که لرم یا میخوام با لهجه لری باهات صحبت کنم . میخوام صاف و پوست کنده حرفامو بهت بزنم . راستی اهل کجایی ؟

- اهل کرمانشاه .

- به به کرمانشاه ،‌ من چند ماهی کرمانشاه بودم . عجب جای باصفائیه .

- بله . خیلی زیباست .

- تو که توی آن محیط زیبا بزرگ شدی و با زیبایی آشنا بودی ،‌ چرا اون زیبایی را تو خانه و زندگیت نیاوردی .

- چی بگم حاج آقا !!! از کجا بگم ! خدا میداند من با خانومم هیچ مشکلی نداشتم . آمدم خانه دیدم در قفله ،‌حتی یه عکس از بچه ام نذاشتن که داشته باشم . حتی یه لنگ جورابش را برای من نذاشتن . دو سال تمام من رنگ بچه ام را ندیدم. 

- ببین برار ،‌ الان ما اینجا جمع شدیم میخوام با این ریش سیاهمان برایتان ریش سفیدی کنیم یه جورایی برگردین به زندگی . خودت هم میدانی که هم شما مقصری و هم خانم شما . کم و زیاد داره ولی در مجموع جفتتان اشتباه کردید.

- بخدا آقای رئیس ، اصلا من در جریان نبودم یه دفعه این کار انجام شد. اصلا با من هماهنگ نکردن ،‌اصلا از من نظر نخواستن .

با دلخوری : - ببخشیدا شما اون وقتی که رفتی دنبال اعتیاد و تریاک کشیدن مگه با خانمت و خانواده اش هماهنگ کردی و یا نظر ازشو ن خواستی که همچین انتظاری را داری .

- بخدا باعث و بانی اعتیاد من هم همین ها شدند.

- الان چطور ، هنوز مصرف میکنی یا نه .

- نه خدا میدونه الان تقریبا دوسال ، یا دقیقتر بگم حدود 19 ماه هست که پاک پاکم .

- خدا را شکر .

مجبور بودم هم میخ بزنم هم به تخته . اگر الان طرف هر کدام را میگرفتم پس فردا که وارد زندگیشان بشوند چماقی میشه برای اون طرف دیگه . مجبور بودم حد وسط را بگیرم که نه سیخ بسوزه و نه کباب .

- خانم رشیدی لطفا یه زنگ بزن به خانم ایشان بگو بیاداینجا فقط بچه اش را همراه نیاورد.

در همین اثنا که خانمش بیاید شروع کرد به درد دل کردن .

- باور کن جناب رئیس من وقتی میرفتم خانه پدر خانمم ، همه با دید غریبه بهم نگاه میکردن . تو جمع خودشان اگر مطلبی را میخواستن عنوان کنند علنا میگفتند این غریبس . و من هم میگفتم اگه مزاحمم میخواین برم اتاق دیگه . یه وقتایی میدید 5 الی 6 ساعت تنها توی یک اتاق مینشستم . تو مدتی که با هم زندگی میکردیم اگه دروغ نگفته باشم شاید3 دقیقه هم من و مادر زنم روبروی هم صحبت نکردیم . 

- اینها را جلوی خانمت هم میگی ؟

- آره بخدا . اصلا چرا من بگم ، خودتا ازش بپرسین ؟

تق تق تق  صدای در بلندشد . 

- بفرمائید .

دستگیره در به آرامی حرکت کرد و در باز شد و خانم وارد شد. بنده خدا مرده مثل فنر از جاش پرید . خود زنه هم که صدای تلاپ و تولوپ قلبش به گوش کر ما میرسید. مرده آنقدر ذوق زده شده بود که نگو و نپرس . مدت 4 سال بود که خانمش را ندیده بود. وای خدا ، چه جوری ملتمسانه تعارف میکرد و سلام علیک میکرد.

- بفرمائید خانم ، میخوای بشین پیش شوهرت !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 ولی رفت پیش خانم رشید نشست .

 با اشاره به خانم :- ببین خانم ق ،‌ ( و با اشاره به مرده ) با جنابعالی هم هستم . 

جفتشان :- بفرمائید .

- حقیقتش من نه وقت این کارها را دارم و نه حوصله اینجور کارها را دارم و  نه اعصاب اینجور کارها را !!!! که بیام  بشینم واسه دو تا آدم عاقل و بالغ  که اختیار زندگیشان را دادند دست دیگران صحبت کنم و یا نصیحت کنم . به شوهرت هم عرض کردم چار تا کلام لری را میگم یا به نتیجه میرسیم و یا ببینیم چی پیش میاد . اینکه من و خانم رشید پا وسط گذاشتیم و میخوام یه جورایی به زندگی عادی برگردید جز دردسر و مکافات چیزی برای ما نداره ، و این را هم بدانید که همیشه همچین فرصتی های نه گیر شما میاد و نه گیر ما .فقط  خانم ق یه سوال از شما  دارم  و اون اینه که  اگه تو این مدتی که از  از شوهرت طلاق گرفتی ، این بنده خدا ازدواج میکرد میخواستی چیکار کنی .

رنگ زنه پریده بود . اصلا نمیتوانست همچین فکری رو کنه . با اشاره به مرد:

- شما اگه تو این مدت خانمت با کس دیگر ازدواج میکرد چیکار میکردی ؟

- من حتی تصورش را نمیتوانم بکنم .

- فقط من میخوام بگم شما بهر حال یه جوری دارین زندگیتان را خوب یا بد میگذرانید . ولی این طفل معصوم ، با این هوشی که من تو بچه شما سراغ دارم . این چه گناهی کرده . به شما عرض کردم اگه میبیند الان اینجا هستید و هستیم فقط و فقط به خاطر این بچه است . 

و تائیدات هر دو نفر که واقعا اشتباه کاریشان داره بچه شان را نابود میکند .

با اشاره به مرد : - میخوای خانمت برگرده به زندگی یا نه ؟

- من از خدامه .

- خانم ق میخوای شوهرت برگرده به زندگی یه نه ؟

- اگه پاک شده باشه و دنبال اعتیاد نره ، منم حاضرم برگردم .

باور کنید قند تو دل جفتشان آب شده بود. واقعا همدیگر را دوست داشتند . مرده به خاطر فشارهای عصبی خانواده زن ، سادگی کرده بود و تواین وسط یکی از همکاران نابابش این بنده خدا را کشیده بود به اعتیاد.

بعد از کلی صحبت که این مقصره و اون مقصره و هر دو تا به یه اندازه تقصیر ها را گردن گرفتند . قرار شده تو یه پروسه سه چار ماهه برگردن به زندگیشان .

مرده قرار شده بره دنبال تهیه یه خانه . زنه هم قرار شده مقدمات بازگشت به زندگیش را با خانواده اش تمام مهیا کند. قول هایی هم از طرف ما جهت رفع مشکل مالیشان داده شد و دیگر تمام .

- خانم رشیدی این بنده گان خدا را بذار یه 10 دقیقه ای تو ی اتاق شما ، تنها صحبتهاشان و قرار هایشان را بذارن و بروند دنبال کار و زندگیشان .

من عجله داشتم و میخواستم برم بیرون دنبال یه سری کارهای اداره . که موقع رفتن شوهر را دیدم . چطور با شدت و خوشحالی دستم را فشار میداد و تشکر میکرد . و اینکه حالا واسه زندگی کردن انگیزه دارد و تمام تلاشش را میکند واسه این که بهترین زندگی را برای همسر و فرزندش بسازد .

- انشاءاله وقتی رفتید سر زندگی مشترک یه ناهار یا شامی میایم مهمانی خانه تان .

با خوشحالی و خنده :- قدمتان بر روی چشممان .

انها رفتند و فقط یه حس خوب نامعلوم را در وجود ما جا گذاشتن . این هم عید امام حسن مجتبی ع به این خانواده . خدایا شکرت .

  • علیرضا صدیقی
۲۴
تیر

همینجوری که حسب عادت همیشگی داشتم به اتاق همکاران سر کشی میکردم خانم رشیدی را دیدم پسر کوچک یکی از مراجعین را کنار خودش نشانده و نوازشش میکند. ماشاءاله عجب سر زبانی داشت این بچه !!!!

کلاس پنجم دبستان بود ولی از لحاظ ادب و نزاکت و سر زبانی و فهم و شعور دروغ نگفته باشم مثل یه آدم سی ساله رفتار میکرد.

خواستم برم داخل اتاقم که دیدم خانم رشیدی بد جوری پکره .

- خسته نباشی 

- خیلی ممنون آقای ص . 

- چه خبر ؟

- آقای ص نمیشه واسه این بنده خدا کاری کرد.( اشاره به همان مادر و پسر) خیلی وضعیت بدی دارند.

مادره یه زنی بود تقریبا 25 ساله و پسرش هم که کلاس پنجم بود. یه شناخت کلی از وضعیتشان را داشتم .

- چی شده مگه ؟

در همین موقع همان خانم آمد خداحافظی کند که خانم رشیدی ازش خواهش کرد بیاد داخل اتاق بنشیند و وضعیتش را بیان کند.

نمیدانم ولی احساس کردم یه انرژی منفی عظیمی تو وجودشه . تعارفش کردم که بنشیند.

- چه خبر خانم ؟

- خدا را شکر آقای ص . 

- مشکل چیه ؟ خانم رشیدی میخواست مشکلات شما را بگوید ، حالا که خودت هستی راحت باش ، هر چه دل تنگت میخواهد بگو.

بغض گلویش را گرفت ، اشک تو چشماش جمع شده بود و آماده انفجار.

- بخدا آقای ص دیگه خسته شدم ، دیگه بریدم ، به خدا دیشب میخواستم خودکشی کنم ولی این بچه را چیکار کنم . یه وقتایی تصمیم میگیرم هم خودم و هم این بچه را بکشم . دیگه طاقتم طاق شده . تو خانه اجازه راه رفتن ، حتی نفس کشیدن هم ندارم . پول پیش هم واسه اجاره کردن خانه ندارم . آخه چیکار کنم ....

و سیل اشک بود که از چشمانش سرازیرشده بود.

-شوهرت چی شده ؟

- طلاق گرفتم .

- علت طلاق ؟

- معتاد بود.

خواستم جو را یه جورایی عوض کنم .با خنده : - یعنی سیگار میکشید؟

- نه ای کاش سیگار میکشید . معتاد به تریاک بود.

- من یه چیزی میخوام بگم ، ناراحت نشو . این اعتقاد قلبی منه . هر مردی که میره سراغ مواد مخدر ، مقصر اول و آخر زنشه . زن اگه زن باشه ، اگه حواسش به زندگیش ، به شوهرش به ...باشه هیچ وقت سراغ این کثافت کاریها نمیره .

- حق با شماست . قبول دارم مقصر اصلی خودم هستم .

- کی تشویقت کرد به طلاق ؟

- خانواده ام . بخدا آقای ص اصلا شوهرم خبر نداشت میخوام طلاق بگیرم .

- شوهرت از نظر اخلاقی چطور بود؟

- خدا وکیلی خیلی خوب بود. لیسانس فلسفه داشت .

- خدا وکیلی این خانواده ات که تشویقت کردند برای طلاق ، الان تف هم کف دستت می اندازند.

- نه بخدا ، یه پاپاسی هم کمکم نمیکنند. اشتباه کردم آقای ص ، اشتباه کردم .

- از شوهرت خبر داری یا نه ؟

- دورا دور ازش خبر دارم .

- ازدواج کرده یا نه ؟

- نه هنوز ازدواج نکرده .

- یه خواهش دارم اونم اینه که اگه پل های پشت سرت را خراب نکردی ، یه تماس با شوهرت بگیر و بچه را بهانه  کن که همش سراغ باباشو میگیره . سعی کن برگردی به زندگیت . 

انگار منتظر بود یکی بهش بگه اشتباه کردی طلاق بگیری !!!! منتظر بود یکی یه جورایی تشویقش کند به برگشتن به زندگی و....

- جلوی خانم رشید قول میدهم ، هر کاری از دستم بر بیاید برایت انجام بدم . مرد ومردانه سعی میکنم انشاءاله تا شش ماه بعد از ازدواجت از لحاظ مالی کمکت کنم . هر وامی هم که خواستید برایتان کارسازی میکنم . ولی خواهش سعی کن برگردی به زندگی .

- به قرآن ، اقای ص اگه برگردم . تمام سعیم رامیکنم که از اعتیاد نجاتش بدم . میدونم که میتونم !!!!!!

چقدر دیر به این نتیجه رسده بود ،بدبختی تمام وجودش را گرفته بود . برای نجات زندگیش هیچ کاری نکرده بود . تو زندگی هم خودش را ساده شناخته و هم هالو!!!!!

- اگر هم میبینی یه جورایی نمیتونی تماس برقرار کنی ، تلفن یا آدرسش را بگیر ، من خودم به اتقاق خانم رشید با کمال میل حاضریم قدم پیش بگذاریم و باهاش صحبت کنیم .

بعد از کلی صحبت کردن ، خودش قبول کرد که با شوهرش ارتباط برقرارکند و نتیجه اش را به ما اطلاع دهد . امید وارم که موفق بشه .

  • علیرضا صدیقی