خلوتی با خودم

عاشقانه هایی که تا گذشته میروند...

خلوتی با خودم

عاشقانه هایی که تا گذشته میروند...

خلوتی با خودم

اینجا خانه دوم من است ، اینجا پیوندی زده ام به حال و گذشته ام ، ارتباط ساده و صمیمی است بین خود و من ، ما دوستان خوب و صمیمی و صادق برای هم هستیم،‌ به جمع باصفای ما خوش آمدید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۹
آبان


در مورد آرزوهایم خیلی فکر کردم ، دیدم اگر قراره که از خدا بخوام و تلاش کنم چرا بهترین را نخواهم ، من عاشق این ماشینم و میخوام آنرا هر طوری که شده بخرم ، از حالا تو فکر خریدشم انشاءاله ...

دوستان دعا یادتان نرود ، با دعای خودتان کائنات را به سمت برآورده شدن آرزوی من سوق بدهید.

برایتان آرزوی سلامتی و خوشبختی را دارم

  • علیرضا صدیقی
۰۸
آبان

چند وقتی بود که در مورد ریختن مو بحث داشتیم . اونم بیشتر حول محور کله طاس حسین .ن . که خودش همیشه میگفت من سرم را با شامپو نمیشورم فقط ار رایت استفاده میکنم برای براق شدن یه دسته مو فقط از گیجگاه میکشید روی طاسی .

- حسین روی سرت یه مقدار پرز هست اگه اینارو تفویت کنی حتما تبدیل به مو میشه .

باخنده -: نه بابا دیگه از ما گذشته ،‌به جان رضا اگه عکس جوانیهایم را ببینی باورت نمیشه .

- عکست را دیدم . ولی حسین باور کن یه مقدار تفویتش کن انشاءاله شاید دیدی کار خدا گرفت ...

در بین بحث قضاتی هم از راه رسید . از خنده های شیطنت من فهیمد که دارم با حسین شوخی میکنم .

قضاتی خودش ماشاالله یه پا عطاره .

- آقای قضاتی یه نگاه بنداز به کف سر حسین ببین چقدر پرز داره . من بهش میگم یه ذره تقویتش کن احتمالا اینها تبدیل به مو بشه .

اونم که شیطنش گل کرده بود باخنده : اره حاج حسین اگه تقویتش کنی احتمال اینکه مو بشه زیاده

با خنده - : نه بابا من دیگه مو داشته باشم یا نداشته باشم برام فرقی نمیکنه دیگه اینجوری عادت کردم

- حسین جان شما اگه میخوای ریشه موهایت را قوی کنی و پوست دست و پایت را کلفت کنی حتما باید حنا بذار ی...

در بین صحبت هایمان فرهاد و محمد شاکری هم اضافه شدند. فرهاد هم عنوان کرد که همیشه حنا سرش میگذارد.

- انشاءاله امروز حنا میخرم جمعه شب حنا میذارم . توکل به خدا یه وقت دیدی موهام رشد کرد...

شنبه صبح :

با دیدن حسین از خنده از هوش رفتم .

در حالی که دست روی سرش میکشید با خنده آمد سراغم .

- یا حضرت عباس !!!!!! حسین چیکار کردی با خودت . چرا قرمز شدی ...

خدا میداند از خنده دیگر نفس نمیتونستم بکشم !! تمام سر و صورت حسین قرمز شده بود!!!!

خودش هم از خنده ریسه رفته بود .

- مرد مومن چیکار کردی با خودت ، چرا قرمز شدی !!!

باخنده -: همش تقصیر این محمد دهن سرویسه که اشتباهی تجویز کرد!!!

با آمدن رئیس دیگه خنده و شوخی ما رفت تا بی نهایت . کار تعطیل فقط دنبال خندیدن بودیم و حسین هم که از لقبی که داشت ( حسین صفا ) بدش نمی آمد که برنامه خنده ادامه دار باشد. در آخر فهمیدیم که رفته حمام یه لگن بزرگ حنا را خیس کرده و مالیده به سرو کله و بدن و دو سه ساعتی را هم داخل حمام مانده و به قول خودش یه چرتی زده ...

حالا شما باید تصور کنید پوست حسین تقریبا سفید و موهایش که دیگر مثل پنبه سفند بوده یه دفعه بشه قرمز .خلاصه پیشنهاد دادیم که شب رفت خانه موهاش را رنگ کند ...

فردا صبح :

- یا حضرت عباس حسین چرا اینجوری شدی !!!!!

سر و صورت شده بود سیاه پر کلاغی ....

 

  • علیرضا صدیقی