خلوتی با خودم

عاشقانه هایی که تا گذشته میروند...

خلوتی با خودم

عاشقانه هایی که تا گذشته میروند...

خلوتی با خودم

اینجا خانه دوم من است ، اینجا پیوندی زده ام به حال و گذشته ام ، ارتباط ساده و صمیمی است بین خود و من ، ما دوستان خوب و صمیمی و صادق برای هم هستیم،‌ به جمع باصفای ما خوش آمدید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۱
آبان

                                

یک استاد در درس حسابداری میانه داشتیم که فوق العاده حرفه ای بود و کل حسابداری میانه را فقط ایشان تدریس میکرد. واقعا سختگیر و کاربلد و حرفه ای و بسیار بسیار خوش صحبت و بذله گو . یک روز در رابطه با یکی از سفرهای خارج از کشورش داشت خاطراتش را تعریف میکرد که یکی از دانشجویان پسر گفت : استاد خوش بحالتان .

- من خوش بحال نشدم ولی خوش به سعادت شما !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

و با این جمله خودش از خنده غش کرد. و همه ما هم از خنده استاد شروع کردیم به خندیدن یه جورایی همه چی ریخت به همدیگر . هر چه اصرار کردیم استاد جریان چیه ؟ نگفت که نگفت . دو سه هفته ای بچه ها همش به استاد میگفتند خوش بحالت استاد ، خوش به سعادتت استاد. و یه جورایی میخواستند استاد را تحریک کنند تا قضیه را تعریف کند . در آخر خودش دیگه به این نتیجه رسید که این بچه ها ول کن قضیه نیستند .

- من این قضیه را تعریف میکنم ولی خدا وکیلی داخل دانشگاه این موضوع را هیچ وقت در این دانشگاه عنوان نکنید . 

همه بچه قول مردانه دادند که هیچ حرفی در مورد این قضیه در دانشگاه مطرح نکنند.

- حقیقتش چند سال پیش در یکی از دانشگاهها تدریس میکردم و تا حرفی میزدم دانشجویان  پسر میگفتند خوش بحالت استاد . یا استاد خوش بحالش شده . و دخترها هم با خنده میگفتند خوش به سعادتت استاد ، استاد خوش به سعادت شده . و این در حالی بود که چندین ترم این قضیه ادامه داشت و منم حسابی پکر که خدایا اینها خیلی خیلی مشکوک این جملات را میگن . و هیچ جوره هم نتونستم بفهمم که قضیه چیه !!! تا اینکه یک روز بعد از ظهر که دانشگاه تقریبا تعطیل شده بود راهی خانه شدم و آسانسور هم اشکال پیدا کرده بود و مجبور شدم که از راه پله استفاده کنم ، در بین طبقات احساس کردم احتیاج به سرویس بهداشتی دارم ، خوب استادها طبقه آخر محل استراحتشان بود و از سرویس بهداشتی آن طبقه فقط و فقط اساتید استفاده میکردن .اگر میخواستم برم طبقه آخر که کلی راه را آمده بودم بی خیال شدم رفتم سراغ سرویس بهداشتی همان طبقه ای که بودم . اتفاقا آن طبقه مربوط به کلاسهای خواهران بود. و پرنده هم آنجا پر نمیزد رفتم داخل دستشوئی همین که نشستم حواسم رفت سراغ نوشته ها و عکس ها روی درب توالت . چقدر فحش های ناموسی به اساتید نوشته بودند و در بین اون همه استاد دنبال اسم خودمم هم بودم که خوشبختانه فقط یک فحش بیشتر مربوط به من نمیشد( خنده بچه و ذوق مرگ شدن استاد هنگام تعریف ) ناگهان یک عکس توجهم را جلب کرد. عکس سکسی کشیده بودند. تصویر یک مرد را که آلتش را دهان نفر جلویی کرده بود  و زیرش نوشته شده بود خوش به حال شدن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدا میداند که دیگه از خنده ترکیده بودیم ، خود استاد دیگر ولو شد روی صندلی دست روی دلش گذاشته بود و داشت میخندید و وقت تعریف دهانش از خنده کف کرده بود و آب دهانش هنگام تعریف به بیرون میپاچید!!!!

- بچه ها باور نمیکنید یه دفعه تمام خوش بحال گفتن دانشجوها جلوی چشمم آمد . از این تخم سگ بازی دانشجوها خنده ام گرفته بود و چنان خندیدم که تمام لباسهایم در توالت نجس شد!!!!!!!!!!!!!!!!! از بس خندیده بودم اشک از چشمانم سرازیر شده بود. باز نگاه کردم زیر همان تصویر یک تصویر دیگه کشیده شده بود که مردی التش را در ماتحت طرف جلویی کرده بود و زیر آن نوشته بود خوش به سعادت شدن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدا میداند که چی شد . آنقدر خندیدیم که نگو و نپرس . آن روز اصلا درس دادن منتفی شد. هر کاری کرد که خودش را جمع و جور کند نشد که نشد. 

- من مانده ام این تخم سگها با این هنر نمایی که دارن چرا نرفتند هنرمند بشن اومد حسابداری !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

هی خودش تیکه می انداخت و از خنده ریسه میرفت . نشست روی صندلی دستش را روی دلش گذاشت و سرش را گذاشت روی دسته صندلی و تا آخر کلاس سرش پائین بود و فقط داشت میخندید.

هفته بعد استاد همراه با یک تیم بلند پایه اقتصادی به کشور مالزی جهت همایشی شرکت کرده بودند  وایشان یکی از سخنرانان آن همایش بودند. صبح که راهی دانشگاه شدیدم پارچه خوش آمد گویی و خوشحالی دانشجویان از اینکه سخنران همایش استاد دانشگاه ما بوده بر دیوار زده بودند که شاید طول این نوشته کل عرض ساختمان را گرفته بود. نوشته بودند :

باعث افتخار ماست که استاد ما مانند خورشیدی در میان ستارگان کل دنیا میدرخشد. باز گشت شما را از کشور مالزی خوش آمد میگویم .

و در پائین این نوشته به حالت اینکه شعری باشد نوشته بودند:

خوش بحالت استاد            خوش به سعادتت استاد

و نتیجه آن معلوم شد . کل بچه های کلاس سه ترم از درس حسابداری میانه صفر گرفتند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  • علیرضا صدیقی
۱۵
آبان

            

تقریبا یه دو سه هفته ای است که هر صبح موقع رفتن به سرکار سخنرانی استاد اخلاق مرحوم حضرت آیت اله حاج مجتبی تهرانی را گوش میکنم . درسهایی در خصوص رفق و حسن اخلاق . یادم می آید شاید یکی دو جلسه ای هم سر مجلس شبانه اش که در حوالی میدان خراسان تهران داخل یه مدرسه برگزار میشد حضور داشتم .

و خدا میداند عجب جلسه درس پر برکتی برایم بود که آثار عملی زیادی برایم به ارمغان آورد.

خلاصه این چند وقت را حسابی تو حال و هوای حسن خلق بودم ،‌ قصد این را داشتم که در شبهای هشتم یا نهم در مجلس روضه خوانی حاج محمود کریمی در مسجد الهادی شرکت کنم که این تنبلی و خمودگی مانع شد . روز عاشورا صبح خواب ماندم و تقریبا ساعت 10 بود که از خواب بیدار شدم . سریع راهی خانه بابائینا شدم . داخل خانه که کسی نبود همه رفته بودند بیرون . یه چایی خوردم و راهی بیرون شدم . راهی دانشگاه علم و صنعت شدم مزار شهدای گمنام .درهای دانشگاه بسته بود درب کوچک ورودی آقایان باز بود . خدا را شکر . وقتی رسید سر مزار یه عده دسته جمعی داشتند آنجا را ترک میکردند. چند قدمی که مانده بود که بغضم ترکید. سر را گذاشتم روی قبرشان و شروع کردم به گریه کردن ، چنان بغضی ازم ترکید که نگو و نپرس .

پرنده هم آنجا پر نمیزد. خدا را شکر حداقل ریا داخلش نبود . و همین مقدار را هم مدیون گوش دادن به سخنرانیها حاج مجتبی تهرانی رحمت اله علیه میدانم .

در همین اثنا سه خانم وارد شد ندو هنوز نیامده صدای دعا و مناجاتشان البته از نوع غیبت و ... بلند شد. واقعا اعصابم را بد جوری بهم ریختن . تمرکزم را از دست دادم . زیارت عاشورا را خواندم و نماز ظهر و عصر را هم بجا آوردم . با پایان نماز من ، مناجات !!!! خواهران گرام هم تمام شد. موقع خروجشان یکی از خانمها مرا صدا زد

- حاج آقا ببخشید یه لحظه !!

- با بنده هستید ؟

-بله با شما هستم یه لحظه تشریف بیاورید.

- بفرمائید .

- حقیقتش ما یه نفر داریم که بیمار قلبی داره  که وضعش خیلی خرابه . کلیه هایش هم خرابه و... 

در یک لحظه احساس کردم احتمالا کمک مالی میخواهد .

- این بنده خدا چند وقته که از خانه رفته و بر نگشته . یه دعا کنید که انشاءاله دلش نرم بشه و برگرده خونه !!!!!!!

- حاج خانم ما کی باشیم که بخواهیم دعا کنیم . ولی امید وارم که انشاءاله بحق این سیدالشهدا بر میگردد.

- تو را به خدا دعا کنید .

آنها رفتند . خدایا عجب مردم ساده لوحی داریم . با دو قطره اشک و دو رکعت نماز خواندن فکر میکنند که ما الهی هستیم و یه جورایی به بالا وصلیم .

- خدایا بحق محمد ص آل و محمدص امیدشان را ناامید نکن . ای کاش میتوانستم کاری برایش انجام دهم .

  از دانشگاه خارج شدم به سمت خانه که میرفتم در پیاده رو همان خانمها در حال گذر بودند.

خدایا میدانم که امیدش جوانه میزند بقیه اش دست خودته  ،‌ خودت حاجتش را برآورده کن .

هنگام عبور تنها شکلاتی را که در عزاداری امام حسین ع نذری داده بودند را به همان خانم دادم و سریع راهی خانه شدم. بچه خواهرم ظاهرا آبله مرغان گرفته بود و در خانه بستری بود. زنگ خانه که بصدا در آمد مادرم با استرس تمام : حمیده ( برادرم ) 

- الان اگه بیاد بچه اش مریض میشه . بهش بگم برگرده .

- مادره من بهش بگم نیاد یعنی چی ؟ بشین .

ولی اون با همان استرس به طرف در رفت . منم که از کوره در رفته بودم شروع و داد و فریاد کردم ...

و نتیجه دو سه هفته تزکیه نفس و حسن خلقمان را دیدیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

واقعا خودم هم مانده ام چرا اینقدر سریع جوش میارم . آخه چرا ؟

- بیا مادره من ،‌همین را میخواستی . تو را به روح مادرت دست از این کارهایت بردار .یک ماه زحمت و مراقبت مرا یه دقیقه ای بر باد دادی . شرمنده ام . واقعا عصبانی شدم . ببخشید.

و مانندهمیشه و با خنده : -  خجالت بکش همه میدانند تو لحظه ای هستی !!!!!!

  • علیرضا صدیقی
۰۳
آبان

آقای خورانی یکی از با محبت ترین و احساسی ترین دوستان من این پیامک را برایم زد . تقدیم به همه دوستان :

آرزو دارم 

فاصله نباشد میان شما و تمام احساس های خوبتان 

شما باشید و ...

عشق باشد و ...

یک دنیا سلامتی !

و ...

امضای خدا پای تمام دعاهایتان ...

  • علیرضا صدیقی