تزکیه نفس!!!
تقریبا یه دو سه هفته ای است که هر صبح موقع رفتن به سرکار سخنرانی استاد اخلاق مرحوم حضرت آیت اله حاج مجتبی تهرانی را گوش میکنم . درسهایی در خصوص رفق و حسن اخلاق . یادم می آید شاید یکی دو جلسه ای هم سر مجلس شبانه اش که در حوالی میدان خراسان تهران داخل یه مدرسه برگزار میشد حضور داشتم .
و خدا میداند عجب جلسه درس پر برکتی برایم بود که آثار عملی زیادی برایم به ارمغان آورد.
خلاصه این چند وقت را حسابی تو حال و هوای حسن خلق بودم ، قصد این را داشتم که در شبهای هشتم یا نهم در مجلس روضه خوانی حاج محمود کریمی در مسجد الهادی شرکت کنم که این تنبلی و خمودگی مانع شد . روز عاشورا صبح خواب ماندم و تقریبا ساعت 10 بود که از خواب بیدار شدم . سریع راهی خانه بابائینا شدم . داخل خانه که کسی نبود همه رفته بودند بیرون . یه چایی خوردم و راهی بیرون شدم . راهی دانشگاه علم و صنعت شدم مزار شهدای گمنام .درهای دانشگاه بسته بود درب کوچک ورودی آقایان باز بود . خدا را شکر . وقتی رسید سر مزار یه عده دسته جمعی داشتند آنجا را ترک میکردند. چند قدمی که مانده بود که بغضم ترکید. سر را گذاشتم روی قبرشان و شروع کردم به گریه کردن ، چنان بغضی ازم ترکید که نگو و نپرس .
پرنده هم آنجا پر نمیزد. خدا را شکر حداقل ریا داخلش نبود . و همین مقدار را هم مدیون گوش دادن به سخنرانیها حاج مجتبی تهرانی رحمت اله علیه میدانم .
در همین اثنا سه خانم وارد شد ندو هنوز نیامده صدای دعا و مناجاتشان البته از نوع غیبت و ... بلند شد. واقعا اعصابم را بد جوری بهم ریختن . تمرکزم را از دست دادم . زیارت عاشورا را خواندم و نماز ظهر و عصر را هم بجا آوردم . با پایان نماز من ، مناجات !!!! خواهران گرام هم تمام شد. موقع خروجشان یکی از خانمها مرا صدا زد
- حاج آقا ببخشید یه لحظه !!
- با بنده هستید ؟
-بله با شما هستم یه لحظه تشریف بیاورید.
- بفرمائید .
- حقیقتش ما یه نفر داریم که بیمار قلبی داره که وضعش خیلی خرابه . کلیه هایش هم خرابه و...
در یک لحظه احساس کردم احتمالا کمک مالی میخواهد .
- این بنده خدا چند وقته که از خانه رفته و بر نگشته . یه دعا کنید که انشاءاله دلش نرم بشه و برگرده خونه !!!!!!!
- حاج خانم ما کی باشیم که بخواهیم دعا کنیم . ولی امید وارم که انشاءاله بحق این سیدالشهدا بر میگردد.
- تو را به خدا دعا کنید .
آنها رفتند . خدایا عجب مردم ساده لوحی داریم . با دو قطره اشک و دو رکعت نماز خواندن فکر میکنند که ما الهی هستیم و یه جورایی به بالا وصلیم .
- خدایا بحق محمد ص آل و محمدص امیدشان را ناامید نکن . ای کاش میتوانستم کاری برایش انجام دهم .
از دانشگاه خارج شدم به سمت خانه که میرفتم در پیاده رو همان خانمها در حال گذر بودند.
خدایا میدانم که امیدش جوانه میزند بقیه اش دست خودته ، خودت حاجتش را برآورده کن .
هنگام عبور تنها شکلاتی را که در عزاداری امام حسین ع نذری داده بودند را به همان خانم دادم و سریع راهی خانه شدم. بچه خواهرم ظاهرا آبله مرغان گرفته بود و در خانه بستری بود. زنگ خانه که بصدا در آمد مادرم با استرس تمام : حمیده ( برادرم )
- الان اگه بیاد بچه اش مریض میشه . بهش بگم برگرده .
- مادره من بهش بگم نیاد یعنی چی ؟ بشین .
ولی اون با همان استرس به طرف در رفت . منم که از کوره در رفته بودم شروع و داد و فریاد کردم ...
و نتیجه دو سه هفته تزکیه نفس و حسن خلقمان را دیدیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعا خودم هم مانده ام چرا اینقدر سریع جوش میارم . آخه چرا ؟
- بیا مادره من ،همین را میخواستی . تو را به روح مادرت دست از این کارهایت بردار .یک ماه زحمت و مراقبت مرا یه دقیقه ای بر باد دادی . شرمنده ام . واقعا عصبانی شدم . ببخشید.
و مانندهمیشه و با خنده : - خجالت بکش همه میدانند تو لحظه ای هستی !!!!!!
- ۹۳/۰۸/۱۵